کد مطلب:328014 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:375

آیات 203 - 196 بقره (مربوط به حج )


و اتموا الحج و لله فان احصرتم فما است یسر من الهدی و لا تحلقوا رءوسكم حتی یبلغ الهدی محله فمن كان منكم مریضا او به اذی من راسه ففدیه من صیام او صدقه اونسك فاذا امنتم فمن تمتع بالعمره الی الحج فما است یسر من الهدی فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام فی الحج و سبعه اذا رجعتم تلك عشره كامله ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام و اتقوا اللّه و اعلموا ان اللّه شدید العقاب .(196) الحج اشهر معلومت فمن فرض فیهن الحج فلا رفث ولا فسوق و لا جدال فی الحج و ما تفعلوا من خیر یعلمه اللّه و تزودوا فان خیر الزاد التقوی و اتقون یا ولی الالبب (197) لیس علیكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم فاذا افضتم من عرفت فاذكروا اللّه عند المشعر الحرام و اذكروه كما هدیكم و ان كنتم من قبله لمن الضالین .(98) ثم افیضوا من حیث افاض الناس و است غفروا اللّه ان اللّه غفور رحیم (199) فاذا قضیتم مناسككم فاذكروا اللّه كذكركم آبائكم او اشد ذكرا فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره من خلق .(.20) و منهم من یقول ربن آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار(201) اولئك لهم نصیب مما كسبوا و اذكروا اللّه و اللّه سریع الحساب (202)و اذدكرو الله فی ایام معدودات فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه تاخر فلا اثم علیه لمن اتقی و اتقوالله و اعلموا انكم الیه تحشرون . (203)





ترجمه آیات

حج و عمره ای را كه آغاز كرده اید تمام كنید حال اگر مانعی شما را از اتمام آن جلوگیر شد هر مقدار از قربانی كه برایتان میسور باشد قربان كنید و سرهایتان را نتراشید تا آنكه قربانی به محل خود برسد پس اگر كسی مرضی بود و یا از نتراشیدن سر دچار آزاری می شود سر بتراشد و كفاره آن را روزه بگیرد یا صدقه ای دهد یا گوسفندی ذبح كند و اگر مانعی از اتمام حج و عمره پیش نیامد پس هر كس كه حج و عمره اش تمتع باشد هر قدر از قربانی كه می تواند بدهد و اگر پیدا نمی كند و یا تمكن ندارد به جای آن سه روز در حج و هفت روز در مراجعت كه جمعا ده روز كامل می شود روزه بدارد، البته این حج تمتع مخصوص كسانی است كه اهل مكه نباشند و باید از خدا بترسید و حكم حج تمتع را انكار مكنید و بدانید كه خدا شدید العقاب است . (196)

حج در چند ماه معین انجام می شود پس اگر كسی در این ماهها به احرام حج درآمد دیگر با زنان نیامیزد و مرتكب دروغ و جدال نشود كه اینگونه كارها در حج نیست و آنچه از خیر انجام دهید خدا اطلاع دارد و توشه بردارید كه بهترین توشه تقوا است و از من پروا كنید ای صاحبان خرد. (197)

در اثنای حج اگر بخواهید خرید و فروشی كنید حرجی بر شما نیست و چون از عرفات كوچ می كنید در مشعرالحرام به ذكر خدا بپردازید و به شكرانه اینكه هدایتتان كرده یادش آرید چه قبل از آنكه او هدایتتان كند از گمراهان بودید. (198)

آنگاه از مشعر كه مشركین كوچ می كنند شما هم كوچ كنید و خدا را است غفار كنید كه او غفور و رحیم است . (199)

پس هر گاه مناسك خود را تمام كردید خدا را یاد آرید آنطور كه در جاهلیت بعد از تمام شدن مناسك پدران خود را یاد می كردید بلكه بیشتر از آن اینجاست كه بعضی می گویند: پروردگارا در همین دنیا به ما حسنه بده ولی در آخرت هیچ بهره ای ندارند. (.20)

و بعضی از آنان می گویند پروردگارا به ما هم حسنه در دنیا بده و هم حسنه درآخرت و ما را از عذاب آتش حفظ كن . (201)

ایشان از آنچه كرده اند نصیبی خواهند داشت و خدا سریع الحساب است . (202)

و خدا را در ایام معدود یازده و دوازده و سیزدهم را یاد آرید حال اگر كسی خواست عجله كند و بعد از دو روز برگردد گناهی نكرده و اگر هم كسی خواست تاءخیر اندازد گناه نكرده و همه اینها در خصوص ‍ مردم با تقوا است و لذا از خدا بترسید و بدانید كه شما همگی به سوی او محشور خواهید شد. (203)

بیان آیات

این آیات در حجة الوداع یعنی آخرین حجی كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) انجام داد نازل شده ، و در آن حج تمتع تشریع شده است .





واتموا الحج و العمره لله ...





فرق بین تمام و كمال و مراد از امر به اتمام حج

تمام هر چیز عبارت است از آن جزئی كه وقتی با سایر اجزا ضمیمه می شود آن چیز همان چیز می شود، و آثاری كه دارد و یا آن آثار را از آن چیز انتظار داریم نیز مترتب می گردد، و تمام كردن آن چیز این است كه ، بعد از آنكه همه اجزای آن را جمع كردیم آن جزء آخری را هم بیاوریم تا آثار برآن چیز مترتب شود، این معنای كلمه تمام و اتمام است . و اما كمال هر چیزی آن حال و یا وصفی و یا امری است كه وقتی موجودی آن را داشته باشد، دارای اثری علاوه می شود غیر آن اثری كه بعد از تمامیت دارا باشد، مثلا منضم شدن اجزای بدن انسانی به یكدیگر عبارت است از تمامیت انسان ، و اما عالم و یا شجاع و یا عفیف بودنش عبارت است از كمال انسان ، از انسان تمام عیار و بی كمال آثاری بروز می كند، و از انسانی تمام و كامل آثاری دیگر ظهور می نماید.

و چه بسا می شود كه كلمه تمام در جای وصف كمال است عمال می شود، و آن را است عاره از این می گیرند، به این ادعا كه آن وصف زاید از بس مورد اعتنا و اهمیت است جزء ذات به حساب می آید (و مثلا می خواهند بگویند انسانی كه عالم نیست اصلا انسان تمام نیست تا به این تعبیر اهمیت علم را برسانند) و مراد از اتمام حج و عمره همان معنای اول یعنی معنای حقیقی كلمه است ، نه است عاره آن .

به دلیل اینكه دنبال جمله می فرماید: (فان احصرتم فما است یسر من الهدی ...)، چون می فرماید اگر به مانعی برخوردید و نتوانستید همه اجزای حج را بیاورید هر قدر می توانید بیاورید و این كلام با تمامیت به معنای حقیقی سازش دارد، نه تمامیت به معنای كمال ، و معنای صحیحی به نظر نمی رسد كه اكتفا به بعضی از اجزا را متفرع كنند بر تمامیت به معنای كمال یا اتمام به معنای اكمال .

معنای حج و بیان اقسام آن در اسلام

و اما اینكه كلمه حج به چه معنا است ؟ معنای آن عبارت است از اعمالی كه در بین مسلمین معروف است ، و ابراهیم خلیل (علیه السلام ) آن را تشریع كرده ، و بعد از آن جناب همچنان در میان اعراب معمول بوده و خدای سبحان آن را برای امت اسلام نیز امضا كرده ، در نتیجه شریعتی شده كه تا روز قیامت باقی خواهد بود.

ابتدا، این عمل ، احرام ، و سپس وقوف در عرفات ، و بعد از آن وقوف در مشعر الحرام است .

و یكی دیگر از احكام آن قربانی كردن در منا، و سنگ انداختن به ستون های سنگی سه گانه است ، و آنگاه طواف در خانه خدا، و نماز طواف ، و سعی بین صفا و مروه است البته واجبات دیگری نیز دارد، و این عمل سه قسم است :

1 - حج افراد

2 - حج قران

3 - حج تمتع كه در س ال آخر عمر رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) تشریع شد.

و اما عمل عمره عملی دیگر است ، و آن عبارت است از رفتن به زیارت خانه كعبه ، از مسیر یكی از میقاتها، و طواف و نماز آن ، و سعی بین صفا و مروه ، و تقصیر، و این حج و عمره دو عبادتتند كه جز با قصد قربت تمام نمی شوند، به دلیل اینكه فرموده : (و اتموا الحج و العمره لله ، حج و عمره را برای خدا تمام كنید...)





فان احصرتم فما است یسر من الهدی ، و لا تحلقوا روسكم





كلمه (احصار) به معنای حبس و ممنوع شدن است ، كه البته منظور ممنوع شدن از اتمام آن به خاطر كسالت و بیماری یا دشمن است ، و نیز منظوراز این احصار ممنوعیت بعد از شروع و احرام بستن است ، و معنای است یسار در هر عملی آسان كردن آن است . بطوری كه آسانی ها را در آن جلب نموده مشكلات را از آن بیرون كند.

معنای كلمه هدی و فرق آن با هدیه

و كلمه (هدی ) پیش كش كردن چیزی از نعمتها به كسی و یا به محلی ، به منظور تقرب جستن به آن كس و یا آن محل است و اصل كلمه از هدیه گرفته شده ، كه به معنای تحفه است ، و یا از هدی است كه به معنای هدایتی است كه انسان را به سوی مقصود سوق می دهد، و كلمه (هدی و هدیه ) همان فرقی را با هم دارند كه كلمه (تمر و تمره ) با هم دارد، كه اولی جنس خرما است ، و دومی یك خرما، و مراد از هدی در مساءله حج آن حیوانی است كه انسان با خود به طرف مكه می برد تا در حج خود آن را قربانی كند.





فمن كان منكم مریضا او به اذی من راسه ...





حرف ( فا) در آغاز جمله برای تفریع است ، یعنی جمله را نتیجه سخنان قبلی می كند، و تفریع این حكم بر سخن قبلی كه از تراشیدن سر نهی می كرد، دلالت دارد بر اینكه مراد از مرض خصوص آن مرضی است كه با نتراشیدن سر برایش مضر است ، و اگر سر را بتراشد آن مرض به بهبودی مبدل می گردد، و اگر در جمله : (از شما كسی كه مرضی دارد و یا سرش ناراحت می شود)، كلمه (و یا) را كه مفیدتر دید است به كار برد،

برای این بود كه بفهماند مراد از ناراحتی سر، ناراحتی غیر از سر درد و بیماری است ، بلكه ناراحتی از ناحیه حشرات است ، پس عبارت (اذی من راسه ) كنایه است از متاءذی شدن از حشرات از قبیل شپش ‍ كه در سر می افتد.

پس این دو امر یعنی ناراحتی از شپش و یا سر درد، تراشیدن سر را جایز می كند، اما بافدیه به یكی از سه خصلت ، اول روزه ، دوم صدقه ، و سوم نسك .

و در روایات وارد شده كه روزه نامبرده سه روز است ، و مراد از صدقه سیر كردن شش نفر مسكین ، و مراد از نسك قربانی كردن یك گوسفند است .





فاذا امنتم فمن تمتع بالعمره الی الحج





حرف (فا) بر سر جمله آن را متفرع بر احصار می كند و معنایش این است كه چون از مرض و دشمن و یا موانع دیگر ایمن شدید، پس هر كس تمتع ببرد به وسیله عمره تا حج یعنی با عمره عمل عبادت خود را ختم كند، و تا مدتی محل شود تا دوباره برای حج احرام بپوشد می تواند این كار را بكند، و در آن هدیی آسان با خود ببرد.

بنابر این حرف (با) در كلمه (بالعمره ) بای سببیت است ، و سببیت عمره برای تمتع و بهره گیری ، بدین جهت است كه در حال احرام نمی توانست از زنان و شكار و امثال آن بهره مند شود مگر آنكه از احرام درآید، و تمتع آدمی را از احرام بیرون می آورد.





فما استیسر من الهدی ...





از ظاهر آیه بر می آید كه هدی نسكی است علی حده ، نه اینكه جبران این باشد كه شخص متمتع نتوانسته و یا نخواسته احرام برای حج را از میقات ببندد، و لا جرم از شهر مكه برای حج احرام بسته است ، برای اینكه جبران بودن هدی احتیاج به مونه ای زاید دارد، تا انسان آن را از آیه شریفه بفهمد، و خلاصه عبارت مورد بحث را هر كس ببیند، می فهمد كه هدی عبادتی است مستقل ، نه جبران چیزی كه فوت شده .

حال اگر بگوئی جمله :( فما است یسر من الهدی ...) به خاطر حرف (فا) نتیجه جمله : (فمن تمتع ...) است ، و مترتب بر آن است ، همانطور كه جزاء شرط در جمله : (اگر به منزل ما بیائی از تو پذیرائی می كنم ) مترتب بر شرط (اگر) است و این ترتب به ما می فهماند كه آوردن هدی كفاره و جبران تمتع و است راحتی است كه بعد از عمره تمتع و قبل از حج آن می كند، علاوه بر اینكه وقتی فعل شرط خود كلمه تمتع است (هر كس تمتع كند باید چنین و چنان كند)، می فهمیم كه هدی در ازای تمتعی قرار گرفته كه گفتیم نوعی تسهیل شرعی و تخفیف است ، پس هدی جبران این تخفیف می شود نه عبادتی جداگانه .

در پاسخ می گوئیم : كلمه (بالعمرة ...)، این سخن را رد می كند، برای اینكه كلمه نام برده عمره را از حج جدا و آن دو را دو عمل مستقل می سازد، و جبران بودن هدی وقتی صحیح است كه تسهیل و تخفیف در یك عمل تشریع شده باشد، نه در بین دو عمل ، كه احرام اولی یعنی عمره تمام شده ، و احرام دومی یعنی حج هنوز شروع نگشته .

علاوه براینكه درك اشعار نامبرده به فرضی كه صحیح باشد، وقتی است كه تشریع هدی به خاطر تشریع تمتع به عمره تا حج باشد، نه اینكه به خاطر فوت احرام حج از میقات باشد. ظاهر آیه شریفه : ( فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما است یسر من الهدی ) این است كه می خواهد خبر دهد از تشریع تمتع ، و اینكه قبلا چنین عمره ای تشریع شده ، نه اینكه بخواهد با همین جمله آن را تشریع كند، چون می فرماید (پس هر كس به عمره تا حج تمتع كند، پس باید تا جائی كه می تواند قربانی با خود ببرد)، معلوم می شود قبلا چنین عمره ای تشریع شده بوده ، كه آن را مفروغ عنه و مسلم گرفته از تشریع قربانی در آن خبر می دهد.

این خیلی روشن است كه عبارت (هر كس تمتع كرد باید با خود هدی ببرد) و عبارت (تمتع كنید و در تمتع با خود قربانی ببرید) فرق دارد، اولی را در جائی می گویند كه شنونده قبلا از تشریع تمتع اطلاع داشته باشد، و دومی را در جائی می گویند كه گوینده می خواهد با همین كلام خود آنرا تشریع كند، خواهی گفت تمت ع در كجا تشریع شده ؟ می گوئیم : در آیه شریفه :( ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام ).





فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم ...





اینكه حج را ظرف برای صیام قرار داد، و فرمود: (سه روز در حج ) به این اعتبار است كه عمل حج و عمل روزه در یك مكان و یك زمان انجام می شود، زمانی كه عمل حج در آن انجام می شود، و زمان حج شمرده می شود، یعنی فاصله میان احرام حج و مراجعت به مكه همان زمان سه روز روزه است ، و به همین اعتبار است كه در روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیه السلام ) آمده : كه وقت روزه برای كسی كه قادر باشد قبل از روز قربانی است ، و برای كسی كه قادر نیست بعد از ایام تشریق یعنی یازده و دوازده و سیزدهم است ، و اگر كسی در این ایام هم قدرت بر روزه گرفتن نیافت باید پس از مراجعت به وطن آن را بگیرد، و ظرف هفت روز دیگر بعد از مراجعت از مكه است ، چون (ظاهر جمله : (اذا رجعتم ، وقتی برگشتید) همان برگشتن به وطن است ، و گرنه می فرمود: در حال برگشتن ، علاوه بر اینكه التفات از غیبت (كسی كه تمتع كند به عمره تا حج ) به حضور (وقتی برگشتید) خالی از اشعار و دلالت بر این معنا نیست .





تلك عشره كامله ...





یعنی سه روز در حج و هفت روز در مراجعت ، ده روز كامل است ، و اگر عدد هفت را مكمل عدد ده خوانده نه متمم آن ، برای این بود كه بفهماند هر یك از سه روز و هفت روز حكمی مستقل و جداگانه دارد، كه بیانش در فرق میان دو كلمه تمام و كمال در اول آیه گذشت .

پس معلوم شد كه روزه سه روز عملی است تام فی نفسه ، و اگر محتاج به هفت روز است محتاج در كامل بودنش هست ، نه در تمامیتش .





ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام





تفاوت اعمال و مناسك حج برای اهل مكه و غیر آنها از مردم

یعنی حكم نامبرده در باره تمتع به عمره تا حج ، برای غیر اهل مكه است ، یعنی برای كسی است كه بین خانه و زندگی او و بین مسجد الحرام (البته بنابر تحدیدی كه روایات كرده ) بیش از دوازده میل فاصله باشد، و كلمه اهل به معنای خواص آدمی از زن و فرزند و عیال است : و اگر از مردم دور از مكه تعبیر فرموده به كسی كه اهلش حاضر در مسجد الحرام نباشد، در حقیقت لطیف ترین تعبیرات را كرده ، چون در این تعبیر به حكمت تشریع تمتع كه همان تخفیف و تسهیل است اشاره فرموده .

توضیح اینكه : مسافری كه از بلاد دور به حج - كه عملی است شاق و تواءم با خستگی و كوفتگی در راه - می آید احتیاج شدید به است راحت و سكون دارد، و سكون و است راحت آدمی تنها نزد همسرش ‍ فراهم است ، و چنین مسافری در شهر مكه خانه و خانواده ندارد، لذا خدای تعالی دو رعایت در باره او كرده ، یكی اینكه اجازه داده بعد از مناسك عمره از احرام در آید، و دوم اینكه برای حج از همان مكه محرم شود، و دیگر مجبور به برگشتن به میقات نشود.

خواننده محترم توجه فرمود كه جمله دال بر تشریع متعه همین جمله است ، یعنی جمله :( ذلك لمن لم یكن ...) نه جمله (فمن تمتع بالعمرة الی الحج ...) و جمله نامبرده كلامی است مطلق ، نه به وقتی از اوقات مقید است ، و نه به شخصی از اشخاص ، و نه به حالی از احوال .





و اتّقوا اللّه و اعلموا ان اللّه شدید العقاب





وجه تشدید بلیغ امر به تقوی در آیه شریفه (واتقوالله ...)

اینكه در ذیل آیه چنین تشدید بالغی كرده ، با اینكه صدر آیه چیزی به جز تشریع حكمی از احكام حج را نداشت ، به ما می فهماند كه مخاطبین اشخاصی بوده اند كه از حال ایشان انتظار می رفته حكم نامبرده را انكار كنند، و یا در قبول آن توقف كنند، و اتفاقا مطلب از همین قرار بود، برای اینكه از میان همه احكام كه در دین تشریع شده ، خصوص حج ، از سابق یعنی از عصر ابراهیم خلیل اللّه (علیه السلام ) در بین مردم وجود داشته ، و معروف بوده ، و دلهاشان با آن انس و الفت داشت ،

و اسلام این عبادت را تقریبا به همان صورتی كه از سابق داشته امضاء كرد، و تا اواخر عمر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به همان صورت بود، و تغییر دادن احكام آن بخاطر همان انس و الفت مردم كار بسیار مشكلی بود، و حتما با انكار و مخالفت مواجه می گردید، و بطوریكه از روایات هم بر می آید در دل بسیاری از آنان مقبول واقع نمی شد بدین جهت رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) ناگزیر بود خود آنان را مخاطب قرار دهد، و بر ایشان بیان كند، كه حكم تازه ای كه رسیده از ناحیه خداست ، و حكم رانی فقط كار خداوند است و او هر چه بخواهد حكم می كند، و حكمی كه كرده عمومی است ، و احدی از آن مستثنا نیست ، نه هیچ پیغمبری ، و نه امتی .

و این نكته باعث شد كه در آخر آیه با تشدید بلیغ امر به تقوا نموده ، از عقاب خدای سبحان زنهار دهد.





الحج اشهر معلومات ، فمن فرض فیهن الحج تا كلمه فی الحج





یعنی زمان حج نزد این قوم (یعنی عرب ) ماههای معلومی است ، و سنت (یعنی روایات ) آن را معین كرده ، كه عبارت است از شوال ، و ذی القعده ، و ذی الحجه ، و اگر ذی الحجه را زمان حج شمرده ، با اینكه زمان حج اوائل آن ماه است ، نه همه آن ، منافاتی ندارد، برای اینكه این تعبیر از قبیل تعبیری است كه می گوئیم من روز جمعه خدمت شما می رسم ، با اینكه آمدن در یك ساعت از روز جمعه صورت می گیرد، نه در تمامی آن روز. و در اینكه در آیه شریفه سه مرتبه كلمه حج تكرار شده با اینكه می توانست بار دوم و سوم به آوردن ضمیر اكتفا كند، لطفطی در اختصار گوئی به كار رفته ، چون مراد از حج اول زمان حج ، و از حج دوم خود عمل حج ، و از سوم زمان و مكان آن است و اگر ضمیر می آورد ناگزیر بود بدون جهت كلام را طول بدهد، (و بفرماید: زمان الحج اشهر معلومات فمن فرض علیه هذا العمل ف لا رفث و لا فسوق و لا جدال فی زمانها و مكانها)

و فرض حج به این معنا است كه با شروع در عمل حج این عمل را بر خود واجب سازد، چون به حكم آیه شریفه :( و اتموا الحج و العمره لله ...)، شروع در این عمل باعث می شود كه اتمامش بر آدمی واجب گردد.

و كلمه (رفث ) به معنای هر عملی است كه در عرف تصریح به نام آن نمی كنند بلكه ، هر وقت بخواهند نام آن را ببرند، به كنایه می برند، مانند عمل زناشوئی و كلمه (فسوق ) به معنای خارج شدن از طاعت خدا است ، و جدال به معنای ستیزگی كردن و لجبازی در گفتار و بحث است ، لیكن و سنت رفث را تفسیر كرده به جماع و فسوق را به دروغ ، نه به جدال را به گفتن : خدا و بله به خدا.





و ما تفعلوا من خیر یعلمه اللّه ...





این جمله خاطرنشان می سازد كه اعمال از خدای تعالی غایب و پنهان نیست ، و كسانی را كه مشغول به اطاعت خدایند دعوت می كند به اینكه در حین عمل از حضور قلب و از روح و معنای عمل غافل نمانند،و این داب قرآن كریم است كه اصول معارف را بیان می كند، و قصه ها را شرح داده شرایع و احكام را ذكر می كند، و در آخر همه آنها موعظه و سفارش می كند، تا علم از عمل جدا نباشد، چون علم بدون عمل در اسلام هیچ ارزشی ندارد، و بهمین جهت دعوت نامبرده را با جمله : (و اتقون یا اولی الالباب ) ختم كرد، و در این جمله بر خلاف اول آیه كه مردم غایب فرض شده بودند، مخاطب قرار گرفتند، و این تغییر سیاق دلالت می كند بر كمال اهتمام خدای تعالی به این سفارش ، و اینكه تقوا وسیله تقرب و وظیفه ای است حتمی و متعین .

آیه ای كه دلالت می كند بر اینكه دادوستد در حجحلال است .





لیس علیكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم





این آیه شریفه می خواهد بفرماید: در خلال انجام عمل حج داد و ستد حلال است ، چیزی كه هست از بیع و داد و ستد تعبیر فرموده به (طلب فضل پروردگار) و این تعبیر در سوره جمعه نیز آمده ، آنجا كه می فرماید:( یا ایّهاالذّین آمنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذكر اللّه و ذروا البیع -) تا آنجا كه می فرماید -( فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فی الارض ، و ابتغوا من فضل اللّه ) چون در این دو آیه نخست از داد و ستد تعبیر به بیع كرده ، و سپس از همان تعبیر به طلب رزق خدا نموده ، و بهمین جهت است كه در سنت نیز ابتغای از فضل خدا در آیه مورد بحث به بیع تفسیر شده ، پس آیه دلیل بر این است كه دادوستد در خلال عمل حج مباح و جایز است .





فاذا افضتم من عرفات فاذكروا اللّه عند المشعر الحرام





كلمه (افضتم ) از مصدر افاضه است ، كه به معنای بیرون شدن دسته جمعی عده ای است از محلی كه بودند، پس آیه دلالت دارد بر اینكه وقوف به عرفات هم واجب است ، همچنانكه وقوف به مشعرالحرام كه همان مزدلفه باشد واجب است .





و اذكروه كما هدیكم ...





یعنی بیاد خدا بیفتید البته یادی كه با نعمت (هدایت او شما را) برابر و مانند باشد، چون شما قبل از اینكه او هدایتتان كند از گمراهان بودید.





ثم المیزان او افیضوا من حیث افاض الناس ...





وقوف و كوچ از عرفات یكی دیگر از مناسك حج خانه خدا

ظاهر این آیه می رساند كه افاضه بر طبق سنت دیرینه ای كه قریش داشتند واجب است ، و می خواهد مخاطبین را در این سنت ملحق به نیاكانشان كند. بنابراین آیه شریفه با روایتی كه می گوید: (قریش و هم سوگندانشان كه به عرف محلی حمس نامیده می شدند، وقوف به عرفات نمی كردند، بلكه تنها به مزدلفه وقوف می كردند، و منطقشان این بود كه ما اهل حرم نباید از حرم خدا دور شویم ، خدای تعالی در آیه بالا دستورشان داد كه شما هم مانند سایر مردم كوچ كنید، از همانجائی كه آنان كوچ می كنند، یعنی از عرفات ) منطبق می شود و بنابراین ذكر این حكم بعد از جمله : (فاذا افضتم من عرفات ...)، و بكار بردن كلمه (ثم ) كه بعدیت را می رساند، در آن جمله برای این است كه ترتیب ذكری را رعایت كرده باشد، و در حقیقت گفتار به منزله است دراك است ، و معنایش این است كه احكام حج اینهائی بود كه ذكر شد، چیزی كه هست بر شما واجب است كه در كوچ كردن مانند سایر مردم از عرفات كوچ كنید، نه از مزدلفه .

و بعضی از مفسرین گفته اند: در این دو آیه تقدیم و تاءخیری شده ، آیه اول را باید بعد از آیه دوم نوشته باشند، یعنی اول نوشته باشند: (ثم افیضوا من حیث افاض الناس ، و سپس نوشته باشند: فاذا افضتم من عرفات ...)





فاذا قضیتم مناسككم تا جمله او اشد ذكرا





دعوت به ذكر و یاد خدا و مبالغه در آن در خلال مناسك حج

این آیه شریفه دعوت به ذكر خدا می كند، و در این دعوت مبالغه نموده ، می فرماید: جا دارد كه حاجی حداقل خدا ر ا به قدر پدران خود به خاطر بیاورد، و بلكه بیشتر، برای اینكه نعمت خدا نسبت به او كه به حكم آیه : و (اذكروه كما هدیكم ) همان نعمت هدایت است ، بزرگتر از نعمتی است كه پدران به آدمی داده اند.

و بعضی از مفسرین گفته اند: وجه اینكه در این آیه سخن از پدران گفته این است كه در جاهلیت رسم بوده بعد از تمام كردن عمل حج ساعتی در منا توقف می كردند، و در آنجا به شعر و نثری كه از پدران خود به یادگار داشتند بر دیگران فخر می فروختند، خدای تعالی در این آیه می فرماید: به جای یادآوری از پدران خدا را یاد كنید بلكه بیشتر و كاملتر از یاد پدران یاد كنید.





او اشد ذكرا





این جمله اعراض از مطلب قبلی است و در نتیجه كلمه (او) معنای بلكه را می دهد دهد، در این جمله ذكر را متصف به شدت كرده ،

چون ذكر همانظور كه از نظر كمیت و مقدار متصف به كثرت می شود، همچنانكه در جای دیگر فرموده : (واذكروا اللّه ذكرا كثیرا) و نیز فرموده : (والذاكرین اللّه كثیرا) همچنین از نظر كیفیت متصف به شدت می شود چون ذكر، به معنای واقعیش منحصر در ذكر لفظی نیست بلكه امری است مربوط به حضور قلب ، و لفظ را هم اگر ذكر می گویند، از این جهت است كه لفظ از معنای قلبی و یاد درونی حكایت می كند.

و چون چنین است هم اتصافش به كثرت از نظر موارد صحیح است ، چون معنایش یاد خدا در غالب حالات است ، همچنانكه فرمود: (الذّین یذكرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم ) و هم اتصافش به شدت در پاره ای از موارد صحیح است ، و چون مورد آیه بطوریكه از آن می شود موردی است كه آدمی را از خدا بی خبر می كند، و یاد خدا را از دل می برد، لذا مناسب تر آن بود ذكر را كه بدان امر می فرماید به شدت توصیف كند، نه به كثرت و مطلب روشن است .





فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا...





این جمله تفریع است بر جمله ( فاذكروا اللّه كذكركم آباء كم )، و مراد از ناس مطلق افراد انسان اعم از مؤ من و كافر است چه كافر كه به غیر از پدران خود بیاد كس دیگر نیست ، و جز افتخارات دنیوی را نمی خواهد و جز دنیا نمی طلبد، و كاری به آخرت ندارد، و چه مؤ من كه جز آنچه نزد خداست نمی جوید، و اگر هم چیزی از امور دنیا را بخواهد چیزی است كه باز مورد رضای پروردگارش (و وسیله كسب رضای او) است ،و بنابراین پس اینكه فرمود: (بعضی از مردم می گویند) منظور گفتن به زبان قال نیست ، بلكه گفتن به زبان حال است ، و معنای آیه این است كه : بعضی از مردم نمی خواهند مگر دنیا را، و اینان در آخرت هیچ نصیبی ندارند، بعضی هم هستند كه نمی جویند مگر آنچه را كه مایه رضا و خوشنودی پروردگارشان باشد، چه در دنیا و چه در آخرت : اینان از آخرت هم نصیب دارند.

از اینجا روشن می شود كه چرا حسنه را در نقل كلام اهل آخرت ذكر كرد و در نقل كلام اهل دنیا نقل نكرد، چون كسی كه چیزی از امور دنیا می خواهد مقید نیست به اینكه آن چیز نزد خدا هم حسنه باشد یا نباشد،او دنیا را می خواهد كه همه اش نزد او حسنه و خوب است ،

چون مایه زندگی نیائی او است ، و هوای نفسش موافق و سازگار است ، به خلاف كسی كه رضای خدا را می خواهد كه در نظر او آنچه در دنیا و آنچه در آخرت است دو جور است ، یكی حسنه و دیگری سیئه ، و او نمی جوید و درخواست نمی كند مگر حسنه را.

و اینكه میان جمله : (وما له فی الاخره من خلاق ) و جمله : (اولئك لهم نصیب مما كسبوا) مقابله انداخته ، این معنا را می فهماند كه اعمال طایفه اول كه فقط دنیا را می خواهند باطل و بی نتیجه است ، به خلاف دسته دوم كه از آنچه می كنند بهره می برند، همچنانكه در جای دیگر فرموده : (وقدمنا الی ما عملوا من عمل ، فجعلناه هباء منثورا) و نیز فرموده : (ویوم یعرض الذّین كفروا علی النار، اذهبتم طیباتكم فی حیاتكم الدنیا، و است متعتم بها) و نیز فرموده : (فلا نقیم لهم یوم القیمه وزنا).





واللّه سریع الحساب





سریع الحساب یكی از اسمای حسنای خدای تعالی است ، و از آنجائی كه هیچ قیدی ندارد، به اطلاقش هم شامل دنیا می شود و هم شامل آخرت ، پس حساب خدائی همیشه حاصل است ، و جریان دارد هر عملی كه بنده اش انجام دهد چه از حسنات باشد و چه غیر آن ، خدای عزوجل جزایش را مو به مو و درست بر طبق عملش می دهد.

پس آنچه از معنای جمله (فمن الناس من یقول ) تا آخر سه آیه به دست آمد این شد كه خدای را یاد كنید، چونكه مردم در طرز تفكرشان نسبت به دنیا دو دسته اند، بعضی از ایشان تنها دنیا را می خواهند و جز دنیا به یاد هیچ چیز دیگر نیستند كه اینگونه مردم هیچ نصیبی در آخرت ندارند، بعضی دیگر كسانی هستند كه آنچه مایه رضای خدا است می خواهند، كه اینگونه افراد از آخرت هم نصیب دارند و خدا سریع الحساب است ، در حساب آنچه بنده اش می خواهد به زودی می رسد، و آن را بر طبق خواست ه اش به او می دهد، و بنابراین پس ای مسلمانان شما با یاد خدا جزء نصیب داران در آخرت باشید، و از آنها مباشید كه به خاطر ترك یاد خدا در آخرت بی نصیب شدند، و در نتیجه شما هم ناامید و تهی دست شوید.





واذكروااللّه فی ایام معدودات





ایام معدودات همان ایام تشریق یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه است دلیل بر اینكه مراد ایام بعد از دهه ذی الحجه است این است كه حكم یاد آوری خدا در ایام معدودات را بعد از فراغ از بیان اعمال حج ذكر فرمود،

و دلیل بر اینكه مراد سه روز بعد از دهه ذی الحجه است ، این است كه دنبالش می فرماید: (فمن تعجل فی یومین ...)، چون تعجیل در دو روز وقتی فرض دارد كه ایام سه روز باشد، یك روز روز كوچ باشد، و در دو روز هم عجله كند، این می شود سه روز، و اتفاقا در روایات هم ایام معدودات به همین سه روز كه گفتیم تفسیر شده است .





فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه ، و من تاخر فلا اثم علیه لمن اتقی ...





كلمه (لا) نفی جنس می كند، پس اینكه در هر دو جا فرمود: (لا اثم علیه ) جنس اثم و گناه را از حاجی نفی می كند، و هیچگونه قیدی هم در كلام نیاورده ، و اگر مراد این بود كه بفهماند در تعجیل به تنهائی اثم نیست و یا در تاخیر به تنهائی اثم نیست لازم بود جمله را به آن مقید كند و بفرماید: ( لا اثم علیه فی التعجیل ) و یا (لا اثم علیه فی التاخیر).

در نتیجه معنای آیه این می شود: كسی كه عمل حج را تمام كرده ، گناهانش بخشوده شده است ، چه اینكه در آن دو روز تعجیل كند، و چه اینكه تاءخیر كند و از اینجا روشن می شود كه آیه شریفه در مقام بیان تخییر میان تاءخیر وتعجیل نیست نمی خواهد بفرماید حاجی مخیر است بین اینكه تاءخیر كند و یا تعجیل ، بلكه منظور بیان این جهت است كه گناهان او آمرزیده شده ، چه تاءخیر و چه تعجیل .

و اما اینكه فرمود: (لمن اتقی ) منظور این نیست كه تعجیل و تاءخیر را بیان كند و گرنه حق كلام این بود كه بفرماید (فلا اثم علی من اتقی ، گناهی نیست بر كسی كه از خدا بپرهیزد) بلكه ظاهرا قید (لمن اتقی ) نظیر همین قید در جمله : (ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام ...) است ، و مراد این است كه حكم نامبرده مخصوص مردم با تقوا است ، اما كسانی كه تقوا ندارند این آمرزش را ندارند.

و معلوم است كه باید این تقواپرهیز از چیزی باشد كه خدای سبحان در حج از آن نهی كرده ، و نهی از آن را از مختصات حج قرار داده ، پس برگشت معنا به این می شود كه حكم نامبرده تنها برای كسی است كه از محرمات احرام و یا از بعضی از آنها پرهیز كرده باشد، و اما كسی كه پرهیز نكرده ، واجب است در منا بماند و مشغول ذكر خدا در ایام معدودات باشد، و اتفاقا این معنا در بعضی از روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیه السلام ) هم آمده ، كه ان شاء اللّه ، بزودی از نظر خواننده خواهد گذشت .





و اتقوااللّه و اعلموا انكم الیه تحشرون





در این جمله كه خاتمه كلام است امر به تقوا می كند، و مساءله حشرمبعوث شدن در قیامت را تذكر می دهد، چون تقوا هرگز دست نمی دهد،

و معصیت هرگز اجتناب نمی شود، مگر با یادآوری روز جزا، همچنانكه خود خدای تعالی فرمود: (ان الذّین یضلون عن سبیل اللّه لهم عذاب شدید بما نسوایوم الحساب ).

و در اینكه از میان همه اسماء قیامت كلمه حشر را انتخاب نموده و فرمود: (انكم الیه تحشرون ) اشاره لطیفی است به حشری كه حاجیان دارند، و همه در منا و عرفات یكجا جمع می شوند و نیز اشعار دارد به اینكه حاجی باید از این حشر و از این افاضه و كوچ كردن به یاد روزی افتد كه همه مردم به سوی خدا محشور می شوند و (لا یغادر منهم احدا) و خداوند احدی را از قلم نمی اندازد.

بحث روایتی

بحث روایتی (در ذیل آیات حج و شاءن نزول و بیان آنها)

در تهذیب و در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده اند كه در ذیل آیه : ( واتموا الحج و العمره لله ) فرمود: این تمام كردن حج و عمره واجب است .

و نیز در تفسیر عیاشی از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه گفتند: ما از آن دو بزرگوار از كلام خدای تعالی كه می فرماید: (و اتموا الحج و العمره لله ) پرسیدیم ، فرمودند تمامیت حج به این است كه در آن رفث و فسوق و جدال نشود.

و در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه در ضمن حدیثی فرمود: منظور از تمام كردن حج و عمره ادای آن ، و هم این است كه وقتی به احرام آن دو در آمدند از محرمات احرام بپرهیزند.

مؤ لف : این روایات منافاتی با آن معنائی كه ما برای اتمام كردیم ندارد چون واجب بودن حج و عمره و ادای آن همان اتمام آن است .

و در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: رسولخدا صلی اله علیه و آله چون خواست حجة الاسلام را بجا آورد، چهار روز از ذی القعده مانده بیرون آمد، تا به مسجد شجره رسید، و در آنجا نماز خواند،

سپس مركب خود را براند، تا به بیدا رسید، در آنجا محرم شد، و لبیك حج گفت ، و صد راءس بدنه با خود حركت داد، مردم هم همگی احرام به حج بستند، و احدی نیت عمره نكرد،و تا آن روز اصلا نمی فهمیدند متعه در حج چیست ؟

تا آنكه رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) وارد مكه شد، طواف خانه را انجام داد، مردم هم با او طواف كردند، سپس نزد مقام دو ركعت نماز خواند و دست به حجر الاسود مالید، سپس فرمود: من ابتدا می كنم به آنچه خدای عزوجل ابتدا كرده بود، پس به صفا آمد، و سعی را از صفا شروع كرد، و هفت نوبت بین صفا و مروه سعی نمود، همینكه سعیش در مروه خاتمه یافت به خطبه ایستاد، و مردم را دستور داد تا از احرام در آیند، و حج خود را عمره قرار دهند، و فرمود این چیزی است كه خدای عزوجل مرا بدان امر فرموده ، مردم محل شدند، و رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اگر من در این باره پیش ‍ بینی می داشتم و می دانستم چنین دستوری می رسد، خود من نیز مانند شما بدنه با خود نمی آوردم ، ولی چون آورده ام نمی توانم حج تمتع كنم ، برای اینكه خدای عزوجل فرموده : (و لا تحلقوا رؤ سكم حتی یبلغ الهدی محله ، یعنی سر نتراشید، و از احرام در نیائید، تا آنكه هدی به جای خودش كه همان منا است برسد) سراقة بن جعثم كنانی عرضه داشت امروز تازه دین خود را شناختیم مثل اینكه همین امروز به دنیا آمده ایم ، حال به ما خبر بده آیا این حكم مخصوص امسال ما است ، یا برای هرساله است ؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود نه ، برای ابد حكم همین است ، مردی برخاست و عرضه داشت :

یا رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم ) آیا ممكن است چند روز دیگر كه برای حج احرام می بندیم قطرات آب غسلی كه در اثر نزدیكی با زنان كرده ایم از سر و رویمان بچكد، و خلاصه این چه حكمی است ؟ (و خواننده عزیز باید توجه داشته باشد كه در سنت جاهلیت بعد از داخل شدن در مكه و طواف ، از احرام در آمدن ، و با زنان آمیختن از شنیع ترین گناهان شنیع تر بوده ، و از این جهت سائل برخاست ه و اعتراض كرده ) رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود تو تا ابد به این حكم ایمان نمی آوری ،امام صادق (علیه السلام ) سپس فرمود: در همان ایام علی (علیه السلام ) از یمن آمد، و به مكه وارد شد، و دید فاطمه (علیهاالسلام ) از احرام در آمده ، و بوی خوش است عمال كرده ، نزد رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) روانه شد، جریان را از آن جناب پرسید، رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: یا علی تو كه احرام بستی به چه نیت بستی عرضه داشت : به آنچه رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نیت كرده ، فرمود: پس تو هم نباید از احرام درآئی ، و او را در هدی خود كه گفتیم صد بدنه بود شریك كرد، سی هفت شتر را به او داد، و شصت و سه شتر را برای خود نگه داشت ،

كه همگی را به دست خود نحر كرد، و از هر شتری قسمتی را گرفته در دیگی قرار داده دستور داد آن را بپزند، و خودش از آن گوشت ، ومقداری از آبگوشتش تناول نموده فرمود: الان می توان گفت كه از همه شصت و سه شتر خورده ایم ، و كسی كه حج تمتع بجا آورد بهتر است از كسی كه حج قران بیاورد، و سوق هدی كند، و نیز از كسی كه حج افراد بیاورد بهتر است : راوی می گوید از امام صادق (علیه السلام ) پرسیدم رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در شب احرام بست یا در روز؟ فرمود: در روز، پرسیدم چه ساعتی ؟ فرمود هنگام نماز ظهر.

مؤ لف : این معنا در تفسیر مجمع البیان و غیره نیز روایت شده .

و در تهذیب از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: عمره داخل در حج شد تا روز قیامت ، پس كسی كه تمتع كند به عمره تا حج (یعنی عمره تمتع بیاورد قبل از حج ) باید هر قدر می تواند قربانی كند، پس كسی نمی تواند و چاره ای ندارد جز اینكه تمتع كند، چون خدای تعالی این حكم را در كتاب نازل فرمود، و سنت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هم بر آن جاری گشت .

و در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه فرمود: (ما است یسر من الهدی ) یك گوسفند است .

و نیز در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه در پاسخ كسی كه پرسید اگر متمتع گوسفند نیافت چه كند؟ فرمود: قبل از روز هشتم و روز هشتم و روز عرفه را روزه بگیرد، شخصی پرسید: حال اگر در همان ترویه كه روز هشتم است تازه از راه رسیده باشد چه كند؟ فرمود: سه روز بعد از ایام تشریق ، روزه بگیرد شخصی پرسید: حال اگر شتر بانش مهلت نداد كه در مكه بماند، و این سه روز روزه را انجام دهد چه كند؟ فرمود: روز حصبه و دو روز بعدش روزه بگیرد،پرسیدند: روز حصبه كدام است ؟ فرمود: روزی كه كوچ می كند، پرسیدند: آیا روزه بگیرد در حالی كه مسافر است ؟ فرمود،: بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ ما اهل بیت فتواءم ان این است و دلیلمان هم قرآن است كه می فرماید: ( فصیام ثلثه ایام فی الحج ) و منظورش در ذی الحجه است .

و شیخ طوسی علیه الرحمه از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: هر كس خانه اش به مكه نزدیكتر از فاصله میقات به مكه باشد او جزء حاضرین در مسجد الحرام است ، و نباید حج تمتع انجام دهد.

مؤ لف : یعنی كسانی كه محل سكونتشان نزدیكتر از میقات است به مكه اینگونه افراد مصداق حاضرین در مسجد الحرام هستند، كه نباید حج تمتع بیاورند، و روایات ائمه اهل بیت (علیه السلام ) در این معانی بسیار است .

و در كافی از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده كه در معنای جمله (الحج اشهر معلومات ) فرموده : ماههای معلوم حج عبارت است از شوال ، و ذی القعده ، و ذی الحجه ، احدی نمی تواند به نیت حج در غیر این سه ماه احرام ببندد.

و در همان كتاب از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه در ذیل جمله (فلا رفث ...) فرموده : رفث به معنای جماع ، و فسوق به معنای دروغ ، و جدال به معنای گفتن : (نه به خدا و آری به خداست ).

و در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه در تفسیر جمله (لا جناح علیكم ان تبتغوا فضلا من ربكم ...) فرمود: منظور از فضل پروردگار رزق است ، كه بعد از آنكه محرم از احرام خارج شد می تواند در موسم حج به خرید و فروش بپردازد.

مؤ لف : می گویند این خطاب بدین جهت صادر شد كه عرب تجارت و خرید و فروش در موسم حج را گناه می دانست ، خواست تا بااین آیه محذور نامبرده را بردارد.

و در مجمع البیان گفته : بعضی ها گفته اند معنای جمله نامبرده این است كه حرجی بر شما نیست كه مغفرت پروردگار خود را طلب كنید، و این معنا را جابر هم از امام باقر (علیه السلام ) روایت كرده .

مؤ لف : در این روایت به اطلاق و بی قید آمدن فضل تمسك شده ، و آن رابه افضل افراد تطبیق كرده است .

و در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در تفسیر جمله :( ثم افیضوا من حیث افاض الناس ...)،

فرموده : اهل حرم در مشعر وقوف می كردند و سایر مردم در عرفات ، و اهل حرم از مشعر حركت نمی كردند تا اهل عرفات به مشعر برسند، در همان ایام مردی كه نامش ابو سیار بود، و الاغی سرحال داشت ، از همه اهل عرفات جلو می افتاد، و در نتیجه همینكه اهل مشعر او را می دیدند می گفتند: اینك ابو سیار از عرفات رسید، آن وقت حركت می كردند، پس خدای تعالی دستورشان داد همگی باید به عرفه وقوف كنند و از آنجا كوچ كنند.

مؤ لف : در این معنا روایاتی دیگر نیز هست .

و در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در تفسیر آیه :( ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه فرمود: منظور از حسنه رضوان خدا و بهشت در آخرت است ، و نیز سعه رزق و حسن خلق در دنیا است .

و از همان جناب روایت شده كه فرمود حسنه در دنیا رضوان خدا و توسعه در معیشت ، و همنشین خوب ، و در آخرت بهشت است .

و از علی (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: (حسنه در دنیا همسر صالح ، و در آخرت حوریه است ، و منظوراز عذاب آتش همسر بد است ).

مؤ لف : این روایات از باب شمردن مصداق است ، و گرنه آیه شریفه مطلق است ، و از آنجائی كه رضوان اللّه چیزی است كه ممكن است نمونه اش و ظهور ناقصش در دنیا، و ظهور تامش در آخرت حاصل شود، از این جهت می توان آن را هم از حسنات دنیا شمرد همچنانكه در روایت اولی شمرده ، و هم از حسنات آخرت ، همچنانكه در روایت دومی شمرده .

و در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه در ذیل آیه شریفه : (و اذكروا اللّه فی ایام معدودات ...)، فرموده : مراد از این ایام ، ایام تشریق است چون عرب وقتی در منا اقامت می كرد، بعد از قربانی شتر به تفاخر می پرداخت ، یكی می گفت : پدر من چنین و چنان بود، آن دیگری می گفت پدرم چنین و چنان بود، خدای تعالی فرمود: (فاذا قضیتم مناسككم فاذكروا اللّه كذكركم آباءكم ، او اشد ذكرا، چون از مناسك خود پرداختید به یاد خدابیفتید، همانطور كه به یاد پدران خود می افتید، بلكه بیشتر و شدیدتر از یاد پدران )، و تكبیر این است كه بگوئی : (اللّه اكبر، اللّه اكبر لا اله الا اللّه ، و الله اكبر، و لله الحمد، اللّه اكبر علی ما هدینا اللّه اكبر علی ما رزقنا من بهیمهة الانعام .

و نیز در همان كتاب از همان جناب روایت كرده كه فرمود: تكبیر در ایام تشریق را باید از نماز ظهر روز عید تا نماز صبح روز سوم عید ادامة داد، و اما در شهرها این تكبیر دنبال ده نماز گفته می شود (كه در حقیقت از ظهر روز عید شروع ، و بعد از نماز صبح روز دوازدهم ختم می گردد).

و در كتاب (من لا یحضره الفقیه ) از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه شخصی از آن جناب از مفاد آیه : (فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه ، و من تاخر فلا اثم علیه ...)، پرسید حضرت فرمود: معنایش این نیست كه بیتوته در روز سیزدهم واجب نیست ، خواست ی انجام بده و نخواست ی انجام نده بلكه معنایش این است كه اگر این واجب را نیاوردی خدا این گناهت را می آمرزد، چون حاجی وقتی از حج بر می گردد همه گناهانش آمرزیده است .

و در تفسیر عیاشی از آن جناب روایت كرده كه فرمود: او از حج بر می گردد در حالی كه گناهانش آمرزیده شده ، البته خدای تعالی گناه كسی را می آمرزد كه تقوا داشته باشد.

و در كتاب فقیه از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ذیل جمله : (لمن اتقی ...)، فرمود: یعنی كسی كه از شكار می پرهیزد تا وقتی كه اهل منا از منا كوچ كنند.

و از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده كه در معنای جمله : (لمن اتقی ...)، فرمود: یعنی كسی كه از رفث و فسوق و جدال و سایر محرماتی كه خدای تعالی بر محرم حرام كرده اجتناب كند.

و نیز از آن جناب روایت كرده كه در معنای جمله نامبرده فرمود: یعنی از خدای عزوجل پروا داشته باشد.

و از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه فرمود: یعنی كسی كه از گناهان كبیره پروا كند.

مؤ لف : خواننده محترم توجه فرمود كه آیه شریفه چه دلالتی دارد، و از آن چه فهمیده می شود،ممكن هم هست ما به عموم تقوا و اینكه قیدی برایش نیامده تمسك نموده ، همانطور كه در دو روایت اخیر آمده ، بگوئیم منظور پروا كردن از عموم گناهان است .

بحث روایتی دیگر

بحث روایتی دیگر (در باره حج تمتع و نقد و بررسی ترحیم آن بعد ازرسول الله (ص )

در الدر المنثور است كه بخاری ، و بیهقی از ابن عباس روایت كرده اند كه در پاسخ شخصی كه از وی از متعه حج سؤ ال كرده بود، گفته : مهاجرین و انصار و همسران رسولخدا در حجة الوداع احرام بستند، ما نیز احرام بستیم ، چون به مكه رسیدیم رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: نیت احرام حج را به عمره برگردانید، مگر كسانی كه با خود قربانی آورده ، و به این علامت لنگه كفشی به گردن آن حیوان انداخته باشند كه چنین افرادی باید به همان نیت حج باقی مانده ، بقیه نیت عمره كنند، و چون خانه خدا را طواف و در صفا و مروه سعی كردیم ، عمل عمره ما تمام شد، و از احرام در آمدیم ، و با زنان در آمیختیم ، و لباس پوشیدیم .

و درباره كسانی كه با خود قربانی آورده ، آن را نشان كرده بودند، فرمود: اینگونه افراد نباید از احرام در آیند، بلكه همچنان در احرام حج باشند، تا قربانیشان به جای خود برسد (یعنی در منا ذبح شود) آنگاه در شب ترویه به ما كه از احرام در آمده بودیم ، دستور فرمود: به نیت حج احرام ببندیم ، ما نیز چنین كردیم ، تا از اعمال و مناسك حج در عرفات و مشعر و منا فارغ شدیم .

و آنگاه در روز عید به مكه آمدیم ، و خانه خدا را طواف و بین صفا و مروه سعی كردیم ، و در اینجا همه اعمال حج ما پایان یافت ، تنها مساءله قربانی باقی ماند، كه می بایست به حكم (فما است یسر من الهدی ، فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام فی الحج و سبعه اذا رجعتم ) یا قربانی كنیم ، (كه البته در این قربانی گوسفند هم كفایت می كند)، و یا به جای آن روزه بگیریم ، سه روز در حج ، و هفت روز بعد از مراجعت به وطن .

در نتیجه آن سال هر دو عمل عمره و حج را در یكسال انجام دادیم ، و این سابقه نداشت ، دستوری بود كه خدا در كتابش نازل فرمود و سنت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بر آن جاری شد، تا مسلمانان خارج مكه كه از راه دور می آیند بتوانند قبل از رفتن به عرفات از احرام درآیند، و آنچه در احرام برایشان حرام بود حلال شود و اینكه گفتیم (مسلمانان خارج مكه )، دلیلش این كلام خدا است كه می فرماید: (ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام )، و ماههای حج كه خدای تعالی آنها را ماه حج خوانده شوال ، و ذی القعده ، و ذی الحجه است ، پس هر كس در این ماهها حج تمتع كند، باید یا خونی بریزد، و یا روزه بگیرد، و رفث به معنای جماع ، فسوق به معنای معاصی و جدال به معنای ستیزگی در گفتار است .

روایاتی چند از طریق اهل سنت در باره حج تمتع

و نیز در الدر المنثور است كه بخاری و مسلم از ابن عمر روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) درحجة الوداع حج تمتع آورد به این صورت كه اول عمره را آورد، و سپس احرام حج بست و از آغاز كه در مسجد ذو الحلیفه (واقع در محل شجره ) احرام می بست قربانی هم معین كرد، و قربانیش را با خود سوق داد، و قبل از هر كس رسولخدا (صلی للّه علیه و آله و سلم ) به نیت عمره احرام بست ، مردم هم به متابعت وی نیت تمتع كرده ، اول به عمره و سپس به حج احرام بستند.

ولی از آنجائی كه مردم دو دسته بودند، بعضی با خود قربانی آورده بودند، و بعضی نیاورده بودند، لذا همینكه رسولخدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) وارد مكه شد، به مردم فرمود: هركس با خود قربانی آورده از احرام درنیاید، و هیچ یك از محرماتی كه بر او حرام بود حلال نمی شود، مگر بعد از آنكه از عمل حج فارغ شود، و كسانی كه قربانی نیاورده اند طواف و سعی انجام دهند، و سپس تقصیر كنند، و از احرام درآیند، و آنگاه (قبل از رفتن به عرفات ) در مكه احرام حج ببندند و اگر از این دسته كسانی باشند كه دسترسی به قربانی ندارند، باید سه روز در سفر و هفت روز در وطن روزه بگیرند.

و باز در الدرالمنثور است كه حاكم (وی حدیث را صحیح دانسته )، از طریق مجاهد، و عطا از جابر روایت كرده كه گفت : در بین مردم بگو مگو زیاد شد، (گویا منظور بگو مگوی درباره حج بوده ) تا آنكه بیش از چند روز به تمام شدن اعمال حج نماند، كه دستور یافتیم از احرام در آئیم از در تعجب به یكدیگر می گفتیم : چطور ممكن است شخصی كه برای عبادت به حج آمده احرام ببندد، در حالی كه یك ساعت قبلش منی از عورتش می چكیده ؟ این اعتراض به گوش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید لاجرم به خطبه ایستاد و فرمود: هان ای مردم آیا می خواهید به خدای تعالی چیز یاد بدهید، بخدا سوگند علم من از همه شما به خدا بیشتر است ، و بیشتر از شما از او پروا دارم ، من اگر جلوتر می فهمیدم آنچه را كه بعدا فهمیدم هرگز قربانی با خود سوق نمی دادم ، و مثل همه مردم از احرام در می آمدم ، بنابر این هركس كه برای عمل حج با خود قربانی نیاورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعت به خانه اش روزه بگیرد، و هر كس توانست در همین جا قربانی تهیه كند آنرا ذبح كند، و ما به ناچار یك شتر را به نیت هفت نفر قربانی می كردیم چون قربانی یافت نمی شد.

عطا اضافه كرده كه ابن عباس هم گفته كه چون قربانی یافت نمی شد رسول خدا گوسفندان خود را میان اصحابش تقسیم كرد و به سعد بن ابی وقاص یك تیس (نربز) رسید كه به نیت خودش به تنهائی سر برید.

و نیز در الدر المنثور است كه ابن ابی شیبه ، و بخاری و مسلم از عمران بن حصین روایت كرده كه گفت : آیه متعه در كتاب خدا نازل شد، و ما در عهد رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و با آن جناب به سفر حج رفتیم ، و حج را به صورت متعه یعنی تمتع آوردیم ، و بعد از آنهم هیچ آیه دیگری كه حج تمتع را نسخ كند نازل نشد، و رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هم تا زنده بود از آن نهی نكرد، تنها و تنها مردی از صحابه به رای خود آن را قدغن نمود، و هر چه خواست گفت .

مؤ لف : این روایت به الفاظ و عباراتی دیگر كه معنای همه آنها قریب به همان روایت در الدرالمنثور است نیز نقل شده .

روایاتی دال بر تشریح حج ثمتع در زمان پیامبر و نهی خلیفه دوم آن بر اساس اجتهادشخصی

و در صحیح مسلم و مسند احمد و سنن نسائی از مطرف روایت آمده كه گفت : عمران بن حصین در مرضی كه به آن مرض از دنیا رفت نزد من فرستاد، و مرا احضار كرد و گفت یكی از كسانی كه من محدثش ‍ بودم ، و برایش حدیث می كردم تو بودی ، و به این امید برایت حدیث می گفتم كه بعد از من سودی به حالت داشته باشد، اگر من زنده ماندم احادیث مرا به من نسبت مده ، و خلاصه نگو فلانی چنین گفت ، و اگراز دنیا رفتم مستقیما به من نسبت بده برای اینكه دیگر خطری برایم نیست و بدانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بین حج و عمره را جمع كرد، (یعنی حج تمتع آورد)، و بعد از آن آیه ای دیگر در نسخ این حكم نازل نشد و خودش هم از آن نهی نفرمود تنها یك مرد عادی از پیش خود هر چه خواست گفت .

و نیز در صحیح ترمذی و كتاب زاد المعادتاءلیف ابن قیم روایت شده كه شخصی از عبد اللّه پسر عمر از حج تمتع پرسش نمود عبد اللّه پسر عمر گفت : این عمل عملی است حلال ، پرسید: آخر پدرت از آن نهی كرده ، گفت : در این مساءله كه پدرم نهی كرده ، اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) آن را بجای آورده ، آیا باید امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) را پیروی كنیم ، یا امر و فرمان پدرم را؟ سائل در پاسخ گفت : البته امر رسول خدا متبع است ، عبد اللّه بن عمر گفت : اگر امر رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) متبع است پس بدان كه رسولخدا(صلی اللّه علیه و آله و سلم ) خودش این عمل را بجای آورد.

و صحیح ترمذی ، و سنن نسائی ، و سنن بیهقی ، وموطاءمالك ، و كتاب الام شافعی ، همگی از محمد بن عبد اللّه روایت آورده اند كه گفت در سالی كه معاویه حج بجای آورد از سعد بن ابی و قاص ، و از ضحاك بن قیس شنیدم :

كه با یكدیگر درباره حج تمتع بحث می كردند، ضحاك می گفت : تنها كسانی كه این عمل را انجام می دهند كه نسبت به امر خدا جاهلند، سعد در جوابش می گفت : بسیار حرف زشتی زدی ، ای برادر زاده ، ضحاك گفت : آخر عمر از این عمل نهی كرد، سعد گفت : آخر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) این عمل را بجای آورد، و همه ما با آن جناب بجا آوردیم .

و در الدر المنثور است كه بخاری ، و مسلم ، و نسائی از ابی موسی روایت آورده اند كه گفت : در بطحا خدمت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسیده ، عرضه داشتم : در حال احرام نیت كردم : احرام می بندم به آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) احرام بسته ، فرمود: آیا با خود قربانی آورده ای ؟ عرضه داشتم نه ، فرمود پس برو در خانه طواف كن ، و سعی بین صفا و مروه بجای آر، و سپس تقصیر كن ، و از احرام درآی ، من طواف و سعی كردم و سپس به خیمه زنی از بستگانم رفتم ، او سر مرا اصلاح كرد، و شستشو داد.

و من در زمان ابی بكر و همچنین در عهد خلافت عمر به حج تمتع فتوا می دادم تا آنكه در عهد عمر سالی در موسم حج مشغول مناسك حج بودم ، كه مردی برایم خبر آورد: چه نشسته ای كه امیر المؤ من ین (عمر) در باره مناسك حج فتوائی تازه داده ، من بانگ برداشتم كه ای مردم هر كس از ما فتوائی گرفته تكلیفش دشوار شده ، چون امیرالمؤ من ین دارد می آید و حكم هر مساءله رااز او بگیرید، و به او اقتدا كنید، پس همینكه عمر وارد شد، از او پرسیدم : چه چیز تازه ای درباره مناسك حج گفته ای ؟ گفت . اینكه به كتاب خدا تمسك كنیم كه می فرماید: (و اتموا الحج و العمره لله ، ح ج و عمره را برای خدا تمام كنید) و نیز به سنت پیامبران تمسك كنیم كه فرموده محرم نباید از احرام در آید تا آنكه قربانی خود را ذبح كند.

و نیز در الدر المنثور است كه مسلم از ابی نضره روایت كرده كه گفت : ابن عباس همواره به مردم دستور می داد حج تمتع كنند، و عبد اللّه بن زبیر همواره از آن نهی می كرد، این اختلاف نظر به جابر بن عبد اللّه گفته شد، در پاسخ گفت : احادیث به دست من در بین مردم دایر و شایع شده ، ما با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حج تمتع می كردیم ، همینكه عمر به خلافت رسید گفت : خدا از هر چه می خواست برای پیغمبرش حلال می كرد، و ملاك كار ما قرآن است ،

كه هر آیه اش در جائی كه باید نازل شود نازل شده ، و قرآن فرموده : (فاتموا الحج و العمره لله ) بنابراین همانطور كه قرآن دستور داده عمل كنید، و حج خود را از عمره جدا سازید، یعنی در یك سال هر دو را انجام ندهید، چون اگر این كار را كه می گویم بكنید حج شما تمام تر و عمره تان هم تمام تر می شود.

و در مسند احمد از ابی موسی روایت شده كه گفت : این عمل یعنی حج تمتع سنت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، ولی من می ترسم مردم بین عمره و حج در زیر درختان اراك با زنان خود همخوابگی كنند و آنان را باخود برداشته به حج بروند.

گفتار صریح عمر در اینكه آنچه رسولخدا انجام می داده او از آن نهی می كند

و در جمع الجوامع سیوطی از سعید بن مسیب روایت آمده كه گفت : عمر بن خطاب از حج تمتع در ماههای حج نهی كرد، و گفت : هر چند خود من آنرا با رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) انجام دادم ، و لیكن از آن نهی می كنم ، چون این عمل باعث می شود یك فرد مسلمان كه از افقی از آفاق به قصد زیارت حركت می كند، و خسته و غبار آلود وارد مكه می شود، این خستگی و این غبار آلودگیش و آن تلبیه گفتنش تنها مخصوص عمره اش باشد، بعد از عمره از احرام در آید، و لباس بپوشد، و خود را خوشبو كند، و با همسرش اگر با خود آورده باشد همخوابگی كند، و همچنان به عیش و لذت بپردازد، تا روز هشتم ذی الحجه ، آن وقت به نیت حج احرام ببندد، و بطرف منا (و عرفات ) برود، و تلبیه بگوید، در حالی كه نه غبارآلود باشد و نه خسته و كوفته ، و تلبیه اش هم بیش از یك روز نباشد، در حالی كه حج افضل از عمره است .

علاوه اگر ما از حج تمتع جلوگیری نكنیم مردم در زیر همین درختان اراك با زنان خود دست به گریبان می شوند، و این عمل در انظار مردمی كه نه دامداری دارند و نه كشت و زرع ، مردمی كه در نهایت فقر بسر می برند و بهار زندگیشان همین ایامی است كه حاجیان به مكه می آیند خوشایند نیست .

و در سنن بیهقی از مسلم از ابی نضره از جابر روایت شده كه گفت : به او گفتم : عبد اللّه بن زبیراز حج تمتع نهی می كند، و عبد اللّه بن عباس به آن امر می كند، تكلیف چیست ؟ كدام درست می گویند؟ گفت : احادیث به دست من در بین مردم منتشر می شود، خلاصه متخصص این فن منم ، و من و همه مسلمانان در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و عهد ابی بكر حج تمتع می كردیم ، تا آنكه عمر به خلافت رسید، وی به خطبه ایستاد و گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) همین رسول و قرآن همین قرآن است ، و در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) دو تا متعه حلال بود،

ولی من از این دو عمل نهی می كنم ، و مرتكبش را عقاب هم می نمایم ، یكی متعه زنان است كه اگر به مردی دست پیدا كنم كه زنی را برای مدتی همسر خود كرده باشد، او را سنگسار می كنم ، و زنده زنده در زیر سنگریزه ها دفن می سازم ، و دیگری متعه حج .

حكم خلیفه دوم بر تصریح خود او بر خلاف قرآن است

و در سنن نسائی از ابن عباس روایت شده كه گفت : از عمر شنیدم می گفت : به خدا سوگند من شما را از متعه نهی می كنم ، هر چند كه در كتاب خدا هم آمده است ، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هم آن را انجام داده ، و منظور عمر در اینجا متعه حج بود.

و در الدر المنثور است كه مسلم از عبد اللّه بن شقیق روایت كرده كه گفت : عثمان از متعه نهی می كرد، و علی به آن امر می فرمود: پس روزی عثمان به علی در این باره اعتراض كرد، علی (علیه السلام ) فرمود: تو خود می دانی كه بارسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حج تمتع كردیم ، عثمان گفت : بله می دانم ، ولیكن آن روز از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) می ترسیدیم و نمی توانستیم مخالفت كنیم .

و نیز در الدر المنثور است كه ابن ابی شیبه و مسلم از ابی ذر روایت كرده كه گفت : متعه در حج مخصوص اصحاب رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بوده .

و باز درالدر المنثور می گوید: مسلم از ابی ذر روایت كرده كه گفت : متعه عملی است كه تنها ما می توانیم آن را انجام دهیم ، هم متعه زنان و هم متعه حج .

بررسی كلی پیرامون نهی از متعه در حج

مؤ لف : از اینگونه روایات بسیار زیاد است ، ولی ما به آن مقدار كه در غرض ما دخالت دارد اك تفا كردیم ، و غرض ما بحث تفسیری پیرامون نهی از متعه در حج است ، چون درباره این نهی از دو نظر می شود بحث كرد، یكی اینكه نهی كننده (یعنی عمر) حق داشته كه چنین نهیی بكند، یا نداشته ؟ و اگر نداشته آیا معذور بوده یا نه ، و این بحث از غرض ما و از مسؤ ولیت این كتاب خارج است .

نظیر دوم این است كه روایات نامبرده احیانا به آیات كتاب و ظاهر سنت است دلال كرده می خواهیم بدانیم این است دلالها صحیح است یا نه ؟ و این در مسؤ ولیت این كتاب و سنخه بحث ما در این كتاب است .

دلائلی كه در روایات برای تحریم حج تمتع (پس از پیامبر (ص ) )اقامه شده و نقدو رد آنها

لذا می گوئیم در این روایات از چند طریق بر نهی عمر از متعه حج شده است .

1 - استدلال به اینكه آیه : (و اتموا الحج و العمره لله ) بر آن دلالت دارد، و حاصلش این است كه آیه نامبرده عموم مسلمین را ماءمور كرده به اینكه حج را تمام و عمره را تمام كنند، و آیه ای كه حج تمتع را تشریع كرده مخصوص رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، این استدلال در روایت ابی نضره از جابر آمده ، كه گفت : همینكه عمر به خلافت رسید گفت : خداوند از هر چیز هر قدر بخواهد برای پیغمبرش حلال می كند و ملاك كار ما قرآن است ، كه هر آیه اش در جائی كه باید نازل شود نازل شده ، و فرموده : (فاتموا الحج و العمره لله ) و به حكم این آیه باید حج خود را از عمره خود جدا كنید.

و این استدلال به هیچ وجه درست نیست ، چون خواننده عزیز در تفسیر آیه نامبرده توجه فرمود كه گفتیم : این آیه بیش از این دلالت ندارد كه اتمام حج و عمره واجب است ، و كسی كه باید این عبادت را انجام دهد نمی تواند در وسط آن را قطع كند، به دلیل اینكه دنبالش می فرماید: (فان احصرتم ...)، و اما اینكه آیه شریفه دلالت داشته باشد بر اینكه مسلمانان باید عمره را جدای از حج بیاورند و متصل آوردنش تنها مخصوص به رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) و یا به آن جناب و همراهانش بوده كه در آن سال یعنی در حجة الوداع در خدمتش بوده اند، ادعائی است كه اثباتش از خرط القتاد مشكل تر است (خرط القتاد به این معنا است كه انسان ساقه ای پر از تیغ زهردار را با دست بگیرد، و دست خود را بر آن بكشد، بطوریكه همه تیغهای ساقه مانند برگ از ساقه جدا شود و بریزد).

علاوه بر اینكه در این روایت اعتراف شده است به اینكه حج تمتع سنت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بوده همچنانكه در روایت نسائی از ابن عباس نیزاین اعتراف آمده ، و عمر به نقل ابن عباس گفته : به خدا سوگند من شما را از مت عه نهی می كنم ، با اینكه رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) آن را انجام داد.

تمتع در حج موافق با كتاب خداست نه نهی از آن

2 - و اما اینكه استدلال كرده اند به اینكه نهی از تمتع در حج موافق با كتاب و سنت است همچنانكه در روایت ابی موسی آمده بود، كه گفت : اگر از حج تمتع نهی كنیم هم به كتاب خدا عمل كرده ایم ، كه می فرماید: (واتموا الحج و العمره لله ) و هم به سنت پیامبرمان عمل كرده ایم ، كه فرمود: (محرم از احرام در نمی آید تا وقتی كه قربانیش ذبح شود).

در پاسخ می گوئیم كتاب خدا همانطور كه قبلا خاطرنشان كردیم بر خلاف این گفتار دلالت دارد، و اما اینكه گفتند ترك حج تمتع پیروی از سنت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است كه فرمود: (محرم از احرام در نمی آید مگر وقتی كه قربانیش ذبح شود).

در پاسخ می گوئیم : اولا این گفتار درست بر خلاف فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، كه در روایاتی دیگر آمده ، و بعضی از آنها گذشت ، كه به صراحت فرمود: این مخصوص كسانی است كه از میقات با خود قربانی آوردند.

و ثانیا اینكه : روایات تصریح دارد بر اینكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) خودش این عمل را بجا آورد، یعنی اول احرام بست به عمره ، و سپس بار دیگر احرام بست به حج ، و نیز تصریح دارد بر اینكه آن جناب به خطبه ایستاد و فرمود: (ای مردم آیا می خواهید خدا را چیز بیاموزید؟))، و ادعای عجیبی كه در این مقام شده ادعائی است كه ابن تیمیه كرده ، و گفته حج رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) (در آن سال ) حج قرآن بود، نه حج تمتع چیزی كه هست كلمه متعه بر حج قرآن هم اطلاق می شود.

و ثالثا: صرف اینكه سر نتراشند تا قربانی به محل خودش برسد احرام حج نیست خود این روایات هم نمی تواند دلیل بر این مدعا باشد، و آیه هم دلالت دارد بر اینكه آن سائق هدیی حكمش سر نتراشیدن است كه اهل مسجد الحرام نباشد، چنین كسی است كه حتما باید حج تمتع بیاورد.

و رابعا اینكه : بر فرض كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حج تمتع بجا نیاورد لیكن این را كه ممكن نیست انكار كنیم كه آن روز رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به همه یاران خود یعنی آنهائی كه در حضورش بودند و آنها كه نبودند دستور داد حج تمتع بیاورند، و چگونه ممكن است مسئله ای كه مبدء تاریخش چنین باشد، یعنی عموم مسلمین در آن مساءله حكمی داشته باشند، و پیامبر اسلام حكمی دیگر مخصوص به خودش داشته باشد، و هر دو حكم در قرآن نیز نازل شده باشد، آنگاه حكم مخصوص به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در میان امتش سنت گردد؟.

نهی عمر صراحتا اجتهاد در مقابل نص است

3 - و اما این استدلال كه گفتند: تمتع باعث می شود كه حج (یكی از باشكوه ترین مراسم اسلامی ) صورتی به خود بگیرد كه بامعنویت آن سازگار نیست ، چون به حاجی اجازه می دهد در بین عمل خوشگذرانی كند، از زنان كام بگیرد، و از بوی خوش و لباس های فاخر استفاده كند، و این است دلال از روایت احمد از ابی موسی استفاده می شود، آنجا كه عمر گفت : درست است كه حج تمتع سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است و لیكن من می ترسم مردم در بین عمل حج زیر درختان اراك با زنان خود درآمیزند، و آنگاه وقتی احرام حج ببندند كه آب غسل جنابت از سر و رویشان بچكد، این بود كه گفتار عمر، و نیز از بعضی روایتهای دیگر كه در آن از عمر نقل شده كه گفت : من می دانم كه رسولخدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) و اصحابش حج تمتع را بجا آوردند، ولیكن من شخصا دوست نمی دارم كسانی كه به زیارت خانه خدا می آیند با زنان درآمیزند،

آنگاه برای حج احرام ببندند، در حالی كه آب غسل از سر و رویشان بچكد، این نیز گفتار عمر بود، كه صریحا اجتهادی است در مقابل نص ، چون خدای تعالی و رسول گرامیش بر مساءله حج تمتع تصریح كرده اند، و خدا و رسولش بهتر می دانند كه تشریع حكم حج تمتع ممكن است به اینجا منجر شود، كه مسلمین رفتاری را بكنند كه عمر آن را دوست نمی دارد، و بلكه از آن می ترسد، و با وجود چنین تصریحی دیگر جای اجتهاد نیست .

و از عجائب امور این است كه در متن آیه ای كه حج تمتع را تشریع كرد همان چیزی كه عمر از آن می ترسید و از آن كراهت داشت آمده ، می فرماید: (فمن تمتع بالعمره الی الحج ، یعنی كسی كه با آوردن عمره تا انجام حج لذت گیری كند، باید قربانی كند)، بطوریكه ملاحظه می فرمائید قرآن كریم نام این قسم حج را حج تمتع یعنی (حج لذت گیری ) نهاده ، چون تمتع جز این نیست كه زائر خانه خدا بتواند از آنچه كه در احرام بر او حرام بود یعنی از التذاذ با بوی خوش و با آمیزش با زنان ، و پوشیدن لباس و غیره ، بهره مند شود، و این عینا همان است كه عمر از آن می ترسید و كراهت می داشت .

و از این عجیب تر اینكه وقتی آیه شریفه نازل شد اصحاب به خدا و رسول اعتراض كردند، و رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) امر فرمود تا به عین چیزی كه سبب نهی بود تمتع ببرند توضیح اینكه وقتی این دستور صادر شد، بطوری كه در روایت در الدر المنثور از حاكم از جابر آمده (مردم گفتند، آیا برای عمل حج در حالی به سوی عرفه روانه شویم كه منی از عورتهای ما می چكد)، این سخن به گوش ‍ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید بلا درنگ به خطبه ایستاد و در خطبه اش گفتار مردم را رد نموده ، برای بار دوم دستور داد تمتع كنند، همانطور كه بار اول آن را بر ایشان واجب كرده بود.

رد استدلال برخی كه گفته اند حكم تمتع در حج باعثتعطیل بازارهای مكه است

4 - و امااست دلال دیگری كه كرده اند و بطوریكه در روایت سیوطی از سعید بن مسیب آمده كه گفته اند (حكم تمتع در حج باعث تعطیل شدن بازارهای مكه است ، و مردم مكه نه زراعتی دارند و نه دامی ، بهار كار مردم مكه همان موقعی است كه حاجیان به مكه و بر آنان وارد می شوند) است دلال درستی نیست ، چون اجتهادی است در مقابل نص علاوه بر اینكه خود خدای تعالی در كلام مجیدش نظیر این استدلال را رد نموده ، آنجا كه فرمان داده بود: از این پس مشركین حق ندارند به مسجد الحرام در آیند، چون مشرك نجس است ، و فرموده بود: یا ایهاالذّین آمنوا انما المشركون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامة م هذا و ان خفتم علیه فسوف یغنیكم اللّه من فضله ان شاء ان اللّه علیم حكیم ) چون ممنوعیت مشركین از ورود به مسجد الحرام و قهرا از ورود به مكه معظمه نیز مستلزم كسادی بازار مكه بوده ،

و مع ذلك آیه شریفه این محذور خیالی را رد نموده می فرماید: اگر از فقر می ترسید بدانید كه به زودی خدای تعالی به فضل خود شما را بی نیاز می كند. (مترجم )

رد استدلال برخی كه تشریع حج تمتع را بر مبنایقول عثمان بر اساس ترس از رسولخدا دانسته اند

5 - و اما استدلال دیگری كه كرده و گفتند: تشریع حج تمتع بر اساس ترس بوده (كه به نظر نگارنده منظور ترس از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم )بوده ) و چون امروز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نیست تا از او بترسیم دیگر جائی برای تمتع در حج نیست ، و این استدلال در روایت الدرالمنثور از مسلم از عبد اللّه بن شقیق آمده كه عثمان در پاسخ علی (علیه السلام ) گفت : در آن روزها ما از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) می ترسیدیم ، این بود گفتار عثمان كه نظیر آن از ابن زبیر هم روایت شده ، و روایت به نقل الدر المنثور این است كه ابن ابی شیبه وابن جریر و ابن منذر از ابن زبیر روایت كرده اند كه وقتی به خطبه ایستاد و گفت : ایها الناس به خدا سوگند تمتع به عمره تا رسیدن حج این نیست كه شما می كنید تمتع وقتی است كه مردی مسلمان احرام حج ببندد ولی رسیدن دشمن یا عروض كسالت و یا شكستگی است خوان و یا پیشامدی دیگر نگذارد حج خود را تمام كند، و ایام حج بگذرد، اینجاست كه می تواند احرام خود را احرام عمره قرار دهد، و پس از انجام اعمال عمره از احرام در آید، و تمتع ببرد، تا آنكه سال دیگر حج را با قربانی خود انجام دهد، این است تمتع به عمره تا حج (تا آخر حدیث ).

اشكالی كه در این استدلال هست این است كه آیه شریفه مطلق است هم خائف را شامل می شود، و هم غیر خائف را، و خواننده عزیز توجه فرمود كه جمله ای كه دلالت دارد بر تشریع حكم تمتع جمله : (ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام ...) است ، نه جمله : (فمن تمتع بالعمره الی الحج ...)، تا در معنای آن قید ترس را هم از پیش خود اضافه نموده بگویند: یعنی هر كس از ترس ، حج خود را مبدل به عمره كرد، قربانی كند و معلوم است كه جمله اول میان اهل مكه و سایر مسلمانان فرق گذاشته ، و حج تمتع را مخصوص سایر مسلمانان دانسته ، و سخنی از فرق میان خائف و غیر خائف به میان نیاورده .

علاوه براینكه تمامی روایات تصریح دارد بر اینكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حج خود رابصورت تمتع آورد، و دو احرام بست یكی برای عمره و دیگری برای حج .

حج تمتع مختص اصحاب پیامبر نیست

6 - و اما این استدلال كه گفته اند: تمتع مختص به اصحاب رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بوده و شامل حال سایر مسلمین نیست (نقل از دو روایت الدرالمنثور از ابی ذر)، اگر منظور از آن ، همان استدلال عثمان و ابن زبیر باشد كه جوابش را دادیم ، و اگر مراد این باشد كه حكم تمتع خاص اصحاب ر سول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است ،

و شامل دیگران نمی شود، سخنی است باطل به دلیل اینكه آیه شریفه مطلق است و می فرماید: (این حكم برای هر كسی است كه اهل مسجد الحرام نباشد...) چه صحابی و چه غیر صحابی .

علاوه براینكه اگر حكم تمتع مخصوص اصحاب رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و یاران آن جناب بود چرا عمر و عثمان و ابن زبیر و ابی موسی و معاویه (و به روایتی ابی بكر) آنراترك كردند با اینكه از صحابه آن جناب بودند.

امتثال دستورات رسول الله (ص ) واجب است ، احكام خدا نسخ ناشدنی است و والی حق ندارداحكام خدا و رسول (ص ) را تغییر دهد

7 - و اما اینكه استدلال كردند، به مساءله ولایت ، و اینكه عمر در نهی از تمتع از حق ولایت خودش استفاده كرد، چون خدای تعالی در آ یه شریفه : (اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم ) اطاعت اولی الامر را هم مانند اطاعت خدا و رسول واجب كرده استدلال درستی نیست ، برای اینكه ولایتی كه آیه شریفه آن را حق اولی الامر (هركه هست ) قرار داده ، شامل این مورد نمی شود (چون اولی الامر حق ندارد احكام خدا را زیر و رو كند)

توضیح اینكه آیات بسیار زیادی دلالت دارد بر اینكه اتباع و پیروی آنچه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نازل شده واجب است ، مانند آیه شریفه : (اتبعوا ما انزل الیكم من ربكم ).

و معلوم است كه هر حكمی كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) تشریع كند به اذن خدا می كند، همچنانكه آیه شریفه : (و لا یحرمون ما حرم اللّه و رسوله ) و آیه شریفه : ((ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا) و معلوم است كه منظور از عبارت (آنچه رسول برایتان آورده ) به قرینه جمله :(و مانهیكم عنه ) این است كه هر چه كه رسول شما را بدان امر كرده ، در نتیجه به حكم آیه : نامبرده باید آنچه راكه رسول واجب كرده امتثال كرد، و از هر چه كه نهی كرده منتهی شد، و همچنین از هر حكمی كه كرده و هر قضائی كه رانده ، چنانكه درباره حكم فرموده : (و من لم یحكم بماانزل اللّه فاولئك هم الظالمون ) و در آیه ای دیگر فرموده : (فاولئك هم الفاسقون ) و در جائی دیگر فرموده : (فاولئك هم الكافرون ).

و در مورد قضا فرموده : (و ما كان لمؤ من و لا مؤ من ة اذا قضی اللّه و رسوله امرا ان یكون لهم الخیره من امرهم ، و من یعص اللّه و رسوله ، فقد ضل ضلالا مبینا.

و نیز فرموده : (و ربك یخلق ما یشاء و یختار ما كان لهم الخیرة ) و ما می دانیم كه مراد از اختیار در این آیه قضا و تشریع و یا حداقل اعم از آن و از غیر آن است ، و شامل آن نیز می شود.

و قرآن كریم تصریح كرده به اینكه كتابی است نسخ ناشدنی ، و احكامش به همان حال كه هست تا قیامت خواهد ماند، و فرموده : (وانه لكتاب عزیز لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه ، تنزیل من حكیم حمید.).

و این آیه مطلق است ، و به اطلاقش شامل بطلان به وسیله نسخ نیز می شود، پس به حكم این آیه آنچه كه خدا و رسولش تشریع كرده اند، و هر قضائی كه رانده اند، پیرویش بر فرد فرد امت واجب است ، خواه اولی الامر باشد یا نه .

اطاعتی كه آیه (اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منكم ) برای ولی امر قرار میدهد اطاعت در غیر احكام است

از اینجا روشن می شود كه جمله : (اطیعوااللّه واطیعواالرسول و اولی الامر منكم ) حق اطاعتی كه برای اولی الامر قرار می دهد،اطاعت در غیر احكام است ، پس به حكم هر دو آیه ، اولی الامر و سایر افراد امت در اینكه نمی توانند احكام خدا را زیر و رو كنند یكسانند. بلكه حفظ احكام خدا و رسول بر اولی الامر واجب تراست ، و اصولا اولی الامر كسانی هستند كه احكام خدا به دستشان امانت سپرده شده ، باید در حفظ آن بكوشند پس حق اطاعتی كه برای اولی الامر قرار داده اطاعت اوامر و نواهی و دستوراتی است كه اولی الامر به منظور صلاح و اصلاح امت می دهند البته با حفظ و رعایت حكمی كه خدا در خصوص آن واقعه و آن دستور دارد.

مانند تصمیم هائی كه افراد عادی برای خود می گیرند، مثلا با اینكه خوردن و نخوردن فلان غذا برایش حلال است ، تصمیم می گیرد بخورد، و یا نخورد (حاكم نیز گاهی صلاح می داند كه مردم هفته ای دو بار گوشت بخورند)، و یا با اینكه خرید و فروش برای افراد جایز است فردی تصمیم می گیرد این كار را بكند، و یا تصمیم می گیرد نكند، (حاكم نیز گاهی صلاح می داند مردم از بیع و شرا اعتصاب كنند، و یا آن را توسعه دهند).

و یا با اینكه بر فرد فرد جایز است وقتی كسی در ملك او با او نزاع می كند به حاكم شرع مراجعه كند، و هم جایز است از دفاع صرفنظر كند، اولی الامر نیز گاهی مصلحت می داند كه از حقی صرفنظر كند، و گاهی صلاح را دراین می داند كه آن را احقاق نماید.

پس در همه این مثالها فرد عادی و یا اولی الامر صلاح خود را در فعلی و یا ترك فعلی می داند، و حكم خدا به حال خود باقی است .

ولی امر نمی تواند به منظور صلاح كار خود احكام خدا را زیر و رو كند ولی آنچه میكند به صلاح حال امت می كند

و همچنانكه یك فرد نمی تواند شراب بنوشد و ربا بخورد، و مال دیگران را غصب نموده ملكیت دیگران را ابطال كند، هر چند كه صلاح خود را در اینگونه كارها بداند،اولی الامر نیز نمی تواند به منظور صلاح كار خود احكام خدا را زیر و رو كند، چون این عمل مزاحم با حكم خدای تعالی است ، آری اولی الامر می تواند در پاره ای اوقات از حدود و ثغور كشور اسلامی دفاع كند، و در وقت دیگر از دفاع چشم بپوشد، و در هر دو حال رعایت مصلحت عامة و امت را بكند، و یا دستور اعتصاب عمومی ، و یا انفاق عمومی ، و یا دستورات دیگری نظیر آن بدهد.

و سخن كوتاه آنكه آنچه یك فرد عادی از مسلمانان می تواند انجام دهد، و بر حسب صلاح شخص خودش و با رعایت حفظ حكم خدای سبحان آن كار را بكند، و یا در آن چیز تصرف نماید، ولی امری كه از قبل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بر امت او ولایت یافته ، نیز می تواند آن كار رابكند، و در آن چیز تصرف نماید، تنها فرق میان یك فرد عادی و یك ولی امر با اینكه هر دو ماءمورند بر حكم خدا تحفظ داشته باشند، این است كه یك فرد عادی در آنچه می كند صلاح شخص خود را در نظر دارد، و یك ولی امر آنچه می كند به صلاح حال امت می كند.

وگرنه اگر جایز بود كه ولی مسلمین در احكام شرعی دست بیندازد، هر جا صلاح دید آن را بردارد، و هرجا صلاح دید كه حكم دیگری وضع و تشریع كند، دراین چهارده قرن یك حكم ازاحكام دینی باقی نمی ماند، هر ولی امری كه می آمد چندتااز احكام را بر می داشت ، و فاتحه اسلام خوانده می شد، و اصولا دیگر معنا نداشت بفرمایند احكام الهی تا روز قیامت باقی است .

تطبیق آنچه در باره حدود اختیارات ولی امر گفته شده با مسئله تمتع و آنچه از خلیفه دومصادر شد

حال آنچه راگفته شد با مساءله تمتع كه مورد بحث بود تطبیق داده می گوئیم : چه فرق است بین اینكه گوینده ای بگوید: حكم تمتع و بهره مندی از طیبات زندگی با هیاءت عبادات و نسك نمی سازد، و چون نمی سازد شخص ناسك باید این تمتع را ترك كند، وبین اینكه گوینده بگوید مباح بودن برده گیری با وضع بین اینكه دنیای فعلی سازگار نیست ،

چون دنیای متمدن امروز همه حكم می كنند به حریت عموم افراد بشر، پس باید حكم اباحه برده گیری كه از احكام اسلام است برداشته شود، و یا اینكه بگوید اجرای احكام حدود به درد چهارده قرن قبل می خورد، و اما امروز بشر متمدن نمی تواند آن را هضم كند، و قوانین جاریه بین المللی هم آن را قبول نمی كند، پس باید تعطیل شود.

این بیانی كه ما كردیم از پاره ای روایات وارده در همین باب فهمیده می شود مانند روایت الدر المنثور كه می گوید: اسحاق بن راعویه در مسند خود، و احمد از حسن روایت آورده اند كه عمر بن خطاب تصمیم گرفت مردم را از متعه حج منع كند، ابی بن كعب برخاست ، و گفت تو این اختیار را نداری ، چون متعه حج حكمی است كه قرآن بر آن نازل شده ، و ما خود با رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) عمره تمتع به جای آوردیم ، عمر چون این بشنید از تصمیم تنزل كرد.